نجات اسرارآميز يک مرد در چاه بيابانی

کد خبر: 34564
|
16:11 - 1392/04/22
نسخه چاپی
زن خيانتکار اين مرد وقتي شنيد وي 3 روز با تشنگي و گرسنگي دوئل موفقيت آميزي داشته، شوکه شد.

به گزارش وطن امروز، ارديبهشت ماه سال جاري زن جواني همراه دختر 5 ساله اش با مراجعه به پليس آگاهي شبستر از گم شدن همسرش به نام «علي» خبر داد و به آنان گفت: صبح روز گذشته شوهرم به مغازه اش رفت و براي ناهار به خانه بازنگشت، به موبايلش زنگ زدم تا ببينم کجا مانده که متوجه شدم موبايلش خاموش است. وقتي به مغازه اش زنگ زدم وي جوابگو نبود و پيش خودم فکر کردم شايد به روستاهاي اطراف براي خريد محصولات کشاورزي رفته است، بنابراين منتظر ماندم تا وي بازگردد ولي شب بازنگشت و هر جا که مي توانستم رفتم ولي کسي از وي خبري نداشت، مي ترسم اتفاق بدي برايش افتاده باشد.
   
در ادامه با دستور بازپرس دادسراي شهر شبستر تيمي از پليس آگاهي براي رسيدگي به اين ماجرا وارد عمل شدند و موبايل علي را تحت رديابي قرار دادند و دريافتند وي روز پيش از گم شدن و روز قبل از آن با يکي از بستگانش به نام «شهرام» ارتباط تلفني داشته است، بنابراين شهرام را براي بازجويي به پليس آگاهي احضار کردند و وي با ادعاي بي گناهي به آنان گفت: علي 2 روز پيش به من زنگ زد و خواست برايش لوازم يدکي خودرو ببرم و روز بعد هرقدر به وي زنگ زدم، گوشي اش خاموش بود و از آن روز هيچ خبري از وي ندارم.

با ادعاهاي اين مرد، «زهره» که نگران شوهرش بود دوباره تحت بازجويي قرار گرفت و در بازجويي ها گفت: شوهرم با مردي ناشناس که فقط اسمش را مي دانم اختلاف مالي داشت و وي چندين بار به من گفته بود آن مرد تهديدش کرده است. وي در ادامه افزود: مرد غريبه از اهالي شهر نبود و چندين بار پشت تلفن با علي حرفش شده و تهديد کرده بود وي را خواهد کشت، من نيز مي ترسم او شوهرم را به قتل رسانده باشد.
   
در ادامه کارآگاهان در بازجويي متوجه تناقض گويي هاي زهره شدند، بدين ترتيب با تعقيب نامحسوس وي، تلفن هاي وي را نيز تحت رديابي قرار دادند و دريافتند وي با مرد آشنايي به نام «سهراب» رابطه پنهاني دارد، بدين ترتيب دايره تجسس هاي خود را روي اين زن مرموز متمرکز کردند و دريافتند وي ساعت 9 شب همراه دخترش به باغ اين مرد رفته است.
   
بر اين اساس و با دستور بازپرس، سهراب و زهره دستگير شدند و در بازجويي هاي ابتدايي ادعا کردند آنان با هم فاميل هستند و زهره نيز به خاطر اينکه مي ترسيد شب را در خانه اش بماند به وي پناه آورده است که با توجه به ادعاهاي ضد و نقيض سهراب و زهره که همچنان اصرار بر بي گناهي داشتند، هر دوي آنان روانه بازداشتگاه شدند تا اينکه صبح روز بعد دوباره تحت بازجويي قرار گرفتند.

سرنخ طلايي در اظهارات کودکانه
   
هنوز ساعتي از بازجويي ها نمي گذشت که يکي از ماموران متوجه گريه هاي دختربچه 5 ساله که همراه مادرش بود، شد. وي سعي داشت «هانيه کوچولو» را آرام کند و پس از پايان گريه هاي کودکانه وي، دختربچه شيرين زبان در پرسش و پاسخ ها سرنخي در اختيار پليس قرار داد که سرنوشت پدرش را مشخص مي کرد.
   
هانيه کوچولو دور از چشم مادرش به پليس گفت: پدرم آن شب مريض بود و حالش خوب نبود، مادرم به دايي سهراب زنگ زد تا به خانه مان بيايد، وي هم آخر شب آمد و به کمک مادرم، پدرم را سوار موتورش کرد و رفت! با ادعاهاي اين دختربچه، سهراب و زهره که نقشه شان را فاش شده مي ديدند لب به حقيقت گشودند و به جنايتي هولناک اعتراف کردند.
   
زهره که سرش را زير انداخته و پشيمان از گذشته بود به کارآگاهان گفت: سهراب دوست شوهرم بود و گاهي اوقات به خانه مان مي آمد و رابطه خوبي با شوهرم داشت، در اين رفت و آمدها ناخواسته در دام پيشنهاد وي افتادم. وي در ادامه افزود: با گذشت چند ماه از سهراب خواستم با من ازدواج کند ولي وي ادعا مي کرد تا زماني که طلاق نگرفته ام نمي تواند با من ازدواج کند، بنابراين با بهانه هاي مختلف از علي مي خواستم از من جدا شود ولي وي نمي پذيرفت و بزرگان فاميل نيز با دخالت هايشان مرا براي چند مدتي پشيمان مي کردند تا اينکه چند شب پيش که شوهرم بشدت مريض بود و در رختخواب افتاده بود فکري به سرم زد و تصميم گرفتم از سهراب براي به قتل رساندن همسرم استفاده کنم، بنابراين به وي زنگ زدم و کمک خواستم.

سهراب نيز در بازجويي ها به پليس گفت: اصرارهاي زهره باعث شد من در اين دام بيفتم و براي رهايي از دست وي گفتم که هر وقت از همسرش جدا شود، مي توانم با وي ازدواج کنم. مي دانستم علي هيچگاه همسرش را طلاق نمي دهد، خيالم راحت بود تا اينکه 2 شب پيش وي به من زنگ زد و گفت شوهرش مريض است و با طراحي نقشه اي بي نقص مي خواهد وي را بکشد. من قبول نکردم ولي زهره ادعا کرد اگر در اجراي نقشه اش همکاري نکنم خود و دخترش را مي کشد و نامه اي مي نويسد که من، وي و دخترش را به قتل رسانده ام.

وي افزود: نمي دانستم چه کاري انجام بدهم و تصميم گيري برايم بسيار دشوار بود. به خانه اش رفتم. علي در اتاق خوابيده بود. از زهره خواستم از تصميمش دست بکشد ولي وي گفت من شوهرش را به بيابان هاي اطراف ببرم و پس از کشتن دفنش کنم. وي هم فردا به آگاهي مي رود و مي گويد علي گم شده است. پس از گذشت چند ماه از اين ماجرا از دادگاه طلاق غيابي مي گيرد و با من ازدواج مي کند.

عامل جنايت در تشريح به قتل رساندن علي گفت: دوستم را به کمک زهره سوار موتور کردم و به بيابان هاي شبستر بردم. جايي را مي شناختم که چندين چاه عميق داشت. توقف کرده و علي را روي دوش انداخته و به بالاي تپه بردم. وي را به داخل چاه انداختم و بازگشتم تا اينکه پس از 2 روز دستگير شدم. با ادعاي هولناک اين زن و مرد، پليس جنايي براي يافتن جسد علي به چاه عميقي که سهراب آن را نشان داد، رفتند و با مشخص شدن محل رها شدن علي، تيم هايي از آتش نشاني به داخل چاه رفته و بدن قرباني جنايت را بيرون کشيده و با صحنه عجيبي روبه رو شدند؛ اين مرد زنده بود و به رغم 3 روز گرسنگي و تشنگي زنده مانده و فقط دست و پايش شکسته بود.

با انتقال مرد خوش شانس به بيمارستان و تلاش پزشکان، وي از مرگ حتمي نجات يافت و در تحقيقات به پليس گفت آن شب را دقيقا به خاطر نمي آورد. فقط به ياد مي آورد که سهراب وي را به داخل چاه هل داده و از آن شب بين خواب و بيداري بوده است. وي که نمي دانست از سوي زهره چه نقشه هولناکي برايش طراحي شده بود، مي خواست دختر کوچکش را ببيند.
   
بنابر اين گزارش، تحقيقات در اين باره از سوي کارآگاهان پليس همچنان ادامه دارد.

    نظر شما

    دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

    آخرین مطالب