این فکر اشتباهی است که عده ای می پندارند: ١-«مشکل غرب با ایران مسئله هسته ای است» در حالیکه نان غرب وقتی در روغن است که مسابقه تسلیحاتی این بار در زمینه تاسیسات هسته ای در منطقه راه بیفتد تا این ته مانده رمق و سرمایهای هم که از پول فروش نفت و گاز منطقه فراهم شده به اقتصاد و صنعت غرب سرازیر شود و ٢- «اگر مذاکرات منجر به نتیجه شود و تحریمها مرتفع شوند مشکلات کشورهم حل خواهند شد!» اما واقعیتهای موجود مخالف دو گزاره فوق است و مضافاً غرب هم در مذاکره خود با ایران صادق و شفاف نیست و هدف اصلی آمریکا در مذاکره با ایران اگر تغییر تدریجی رژیم نباشد، تلاش برای تغییر رفتار حکومت است. این تلقی اشتباه و عدم برآورد صحیح صحنه، حاکی از عدم شناخت محیط بین المللی و بنیه ضعیف سیاسی و مدیریتی در کشور است.
هر دو فرضیه بالا، هم دارای عناصر صحیح و غلط توامان هستند و هم به سادگی نمی توان وجود نقیض آنها را منتفی دانست و لذا مفروضات به غایت پیچیده ای هستند که نیاز به اذهان پیچیده سیاستمدارانی دارند که از پس حل معادلات درجه چندم برآیند و نه صرفاً به سادهسازی آنها و سادهنگری برای حل مسئله بپردازند. متاسفانه در کنار مفروضات بالا اصلاً به ماهیت بی اعتمادی دو طرف و نحوه برطرف کردن آن توجه نشده و بهجای آنکه زدودن سایه این بی اعتمادی مخرب بین ایران و غرب به اندیشمندان و دانشگاهیان طرفهای مذاکره کننده احاله شود همچنان سیاستمداران نقش آنها را زیر چتر بیاعتمادی بهطور ناقص بازی کرده اند.
اینکه دولت یازدهم برای نجات اقتصاد کشور از چنبره تحریم عزم شفاف سازی در مذاکرات هستهای را داشته باشد شرط لازم است، ولی کافی نیست و نیاز به طراحی و تدوین راهبرد مناسبی داشت که با استفاده از موقعیتها و توانمندیها، ماتریس نقاط ضعف - قوت و تهدید- فرصت را هم در نظر داشته باشد تا محیط روابط بین الملل و عناصر تاثیر گذار منطقهای را در تعاملاتش با غرب شناسایی و به خدمت بگیرد. در دولت قبل متاسفانه نه راهبردی وجود داشت و نه سیاست و روشی برای مدیریت بحران روابط ایران و غرب، هر چه بود هیجان بود که متاسفانه به عنوان گفتمان انقلاب به خورد مردم داده شد. اما آنقدر تلخ و شور بود که مردم خودمان نتوانستند تحمل کنند و بالا آوردند، چه رسد به سایرین.
مجموعه این اوضاع و شرایط داخلی و خارجی با توجه به میزان کم اراده و همت ملی، پایین بودن سطح توانمندی برای استفاده از فرصتها، کمبود منابع قابل استحصال و بالا بودن حجم نیروی مورد نیاز برای ۱- اصلاح امور جامعه و مشکلاتی که پیش آمده، ۲- غلبه بر فساد اداری، بیانگر آنست که حتی اگر تحریمها هم مرتفع شوند، همچنان اقتصاد کشور در چنبره همین مقولات گفته شده در بالا، خواهد ماند و قدرت نفس کشیدن پیدا نخواهد کرد. نکته مهمی وجود دارد که نباید از آن غفلت نمود: توجه به ضایعات ناشی از عدم وجود تشکیلات سیاسی همچون احزاب قدرتمند غیر دولتی برای گردش سالم قدرت در سایه پرورش کادرها و مدیران جسور، توانمند و شجاع همه جانبهای است که به تدریج مدارج را طی کرده و واجد فهم سیاسی و دید راهبردی باشند.
بنابراین بدون شک وجود روابط خارجی بدون تنش و تعامل سازنده با کشورهای منطقه و جهان در اوضاع کنونی بین المللی که سایه تحریمها و ایران هراسی را از سر مملکت دور گرداند از ضروریات توسعه کشور است اما باید واقع بین بود و اسیر آمال و آرزوها نشد. غرب به راحتی اجازه رشد و توسعه و الگو شدن به ما نخواهد داد. بنابراین در کنار رفع مشکلات در سیاست خارجی باید به پتانسیلهای داخلی نیز توجه کرد و ابتدا نیروی جوان و سازنده برای رشد و توسعه کشور را مصروف اصلاح ساختار اداری کشور و سر و سامان دادن به مسائل داخلی ، مبارزه با فساد و تنظیم روابط مردم و حکومت در پرتو حاکمیت قانون نمود که تحت تاثیر نیرو و عناصر خارجی نیست. تحقق این امر نیاز به اراده عمومی و قاطع حاکمیت و دولتمردان و فراهم کردن شرایط همراهی و مشارکت مردم از طریق تقویت نهادهای مدنی دارد. در مثال مناقشه نیست اما برای تقریب به ذهن باید گفت در شرایطی هستیم که برای ساختن کشور ....گاو نر می خواهد و مرد کهن!