به گزارشاسلام آباد خبر، به نقل ازشبکه اطلاع رسانی مرصاد ، بخند پیرمرد؛ بخند دیگر! خراب نکن عکسمان را. هزار کیلومتر نکوببیده ایم از تهران تا اینجا که اینطور گند بزنی توی عکسمان. اصلا میدانی تهران کجاست؟ تازه خود تهران هم که نه، آن بالا بالاهایش... تازه آن بالابالاهایش هم نه... خارج بودم من... زود باش بخند... بخند... فالوئرهایمان منتظرند از آخرین تلاشهای شکوهمندانه و خیرخواهانه سلبریتیشان مطلع شوند... بخند دیگر... زود باش...
گرد و خاک زلزله را هم که از روی لباست نتکاندهای هنوز... ای بابا... چقدر شلی... یک هفته از زلزله گذشته تو هنوز تر و تمیز نیستی که... یک دوش می گرفتی دیگر... من از براتیسلاوا خودم را رساندم اینجا آن وقت شانه تو هنوز خاکیست... اصلا براتیسلاوا میدانی کجاست؟ از تهران هم دورتر است... توی اسلواکی است، من رفته بودم آنجا جایزه ام را بگیرم. اتفاقا نقشی هم که بخاطرش جایزه گرفتم مثل تو بود... غمگین و گرد و خاکی و مصیبت زده و عزیز از دست داده... اصلا این جور نقشها خوراک خودم است...
اما آن نقش بود، فیلم بود، بازی بود، تمام شد، اتفاقا جایزه ام را هم که به تو تقدیم کردم، پس چرا هنوز ناراحتی... بخند دیگر... زود باش... بخند... عکسمان را خراب نکن... بخند پیرمرد... یالا بخند... انقدر توی نقشت فرو نرو... ببین من چقدر خوب از نقشم آمدم بیرون، تو هم بیا بیرون... توی کی از نقشت بیرون میآیی؟ چند باکس آب معدنی، چند بسته ماکارونی، چند گونی از آنهایی که مهناز افشار خودش را بخاطرش کشت، چقدر دیگر از اینها بیاوریم تا از نقشت بیایی بیرون و بخندی؟ بخند دیگر... شارژ گوشیام دارد تمام میشود... بخند... ای بابا... اَه...