چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟/ آیا اطلاق کلمه ثارالله ریشه قرآنی دارد؟/ بیانات رهبر انقلاب در مورد پاسداری امام حسین(ع)

کد خبر: 307911
|
13:11 - 1400/12/15
نسخه چاپی
چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟/ آیا اطلاق کلمه ثارالله ریشه قرآنی دارد؟/ بیانات رهبر انقلاب در مورد پاسداری امام حسین(ع)
چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟/ آیا اطلاق کلمه ثارالله ریشه قرآنی دارد؟/ بیانات رهبر انقلاب در مورد پاسداری امام حسین(ع) : زمانی که خبر ولادت او به پیامبر گرامی اسلام (ص) رسید، به خانه‏‌ی حضرت علی و فاطمه (ع) آمد و اسماء را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسماء او را در پارچه‏‌ای سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت. شبکه اطلاع رسانی راه دانا

به گزارش اسلام آباد خبر ، در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه (ع) در شهر مدینه چشم به جهان گشود. پس از آن که عالم وجود به وجود ذى وجود ایشان منوّر شد پیامبر اکرم به على (ع) فرمود: «چه نامى بر این فرزندم نهادى.» حضرت فرمود: «ما در نام گذارى این فرزند بر شما پیشى نمى گیریم.» پیامبر (ص) فرمود: «من نیز در این نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گیرم.» پس از مدتى جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: «یا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرماید نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون «شبیر» بنام.» پیامبر (ص) فرمود: «زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم» و جبرئیل گفت: «او را حسین بنام.»


کنیه امام حسین «ابو عبدالله» و کنیه‌ی مخصوصش «ابوعلی» است، و دارای القاب بسیاری است؛ از جمله: الشهید السعید، الامام الثالث، رشید، طیّب، وفیّ، مبارک، سبط، تابع لمرضاه الله (پیرو خشنودی خدا)، الدلیل علی ذات الله (راهنما به ذات خدا) است. مشهورترین لقب امام «زکیّ» است، اما شریف‌ترین لقبش لقبی است که پیامبر گرامی اسلام برای او و برادرش امام حسن «ع» قرار داد: «انّ هما سیّدا شباب اهل الجنّه» (حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت‌اند.)؛ بنابراین «سید» شریف‌ترین لقب امام حسین علیه السلام است.

امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته و می فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسی ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسی ء و یعتذر;  از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه دار می کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد می کند و نه پوزش می طلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام می دهد و پیوسته عذرخواهی می کند.

در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادی می توان یافت که در آن با شیوه های مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است .

در این فرصت به برخی از این شیوه ها گذری خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهی به عنوان الگوی سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکی دیگر از رمزهای موفقیت رهبران الهی در جذب و جلب وجدانهای بیدار و دلهای مشتاق سعادت آشنا شویم.
 


چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟


"امام موسی صدر در سخنرانی ای با این موضوع "حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات" به بیان دلایل آن پرداخته اند که در کتاب "سفر شهادت" به چاپ رسیده است و با هم پی می گیریم:
 
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. کشتی نجات است چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خود باقی گذاشته و فرموده است "مثل اهل بیتی مثل و سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق" مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر که بر آن کشتی سوار شود نجات یابد هر که از آن بازماند غرق شود ولی در این میان امام حسین علیه السلام ویژگی خاصی دارد،  پیامبر راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراغ نور امام حسین است معنای این سخن روشن است ولی در این روز فرخنده که ما با جسم و جان خود در این مکان بزرگ و در عین حال تنگ برای انبوه دوست‌داران حسین علیه السلام حاضر شده ایم و همه سختی به درازا کشیدن جلسه را تحمل می کنیم تا در بزرگداشت این مناسبت مبارک شرکت داشته باشیم سعی می کنم از این فرصت برای تطبیق این سخن بر زندگی عادی خودمان استفاده کنم.
 
برای آنکه بفهمیم چگونه حسین علیه السلام چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی می گویم:

 انسان طبیعتاً در عملکرد خود هرچه بیشتر پیش برود بیشتر به آن خو می گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‌شود وقتی انسان کاری نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و بر خلاف عادت پیشینه اوست برای او سنگین و دشوار است ولی همان کار در مرتبه دوم آسانتر و در مرتبه سوم آسان تر از قبل می شود و به همین ترتیب انسان به کار نیک یا زشت عادت می‌کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می شود به گونه ای که ترک آن برای او دشوار می شود.

مثالی ساده بزنم ماشین وقتی از جای مرتفع پایین می آید هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی حرکت می‌کند و متوقف کردن آن آسان است ولی هر چه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر و نگه داشتن آن دشوارتر می‌شود تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‌ای می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن شود و حتی اگر راننده درصدد متوقف کردن ماشین برآید وضع بدتر می‌شود و خطر بیشتری او را تهدید می‌کند شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می کند. انسان هنگام انجام دادن هر عملی خیر یا شر وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‌دهد آن را سخت و دشوار می یابد ولی به تدریج آن عمل برای او آسان می‌شود و جزئی از زندگی و عادات او می‌ شود. شاید بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می کشیم برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می کنیم ولی کم کم این کار زیانبار و خطرناک، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و عادتمان می شود. عادت کردن در زندگی انسان امری طبیعی و ملموس است یک مثال از هندسه بزنم: وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‌رود اگر اندکی حتی به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود مسلماً از مسیر خود دور خواهد شد. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می شود ولی هر چه بیشتر هرچه در مسیر منحرف جلوتر رود بیشتر از راه راست دور می‌شود. در ابتدای انحراف از مسیر، تنها چند گام از راه راست دور می‌شود. فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر ۴ کیلومتر ۵ کیلومتر یا ۲۰ کیلومتر دور می‌شود ولی اگر در مسیر نادرست ۱۰ ساعت یا یک روز راه برود مسافت بسیاری از راه اصلی منحرف می‌شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.
 
این طبیعت زندگی ما و همه ما آن را درک کرده ایم. اینجاست که نقش هدایتگران و واعظان و اندرز دهندگان آشکار می شود شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب می‌شویم یا حق کوچکی را نادیده می گیریم یا آن را انکار می کنیم خود را گناهکار نمی‌بینیم چرا؟ چون با خود می گوییم گناه من چیست؟ من تنها مرتکب گناهی کوچک شده ام انسانی را از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کرده‌ام به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کرده‌ام ولی این کارها وقتی تکرار شود انسان به انجام دادن آنها عادت کند بسیار خطرناک می شود.
 
امروز من حق کوچکی را نادیده می گیرم مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم ولی آن را انکار می‌کنم یا چند متر مربع از زمین های کسی در زمین من است و من آن را انکار می‌کنم و می‌گویند اینها ساده و ناچیز است ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی پس از مدتی، زمینه را برای روا داشتن ستمی بزرگتر فراهم می کند؛ مانند ماشین که در سراشیبی هرچه جلوتر برود سرعت آن بیشتر می‌شود. من بار اول ۱۰ متر از زمین دیگری را غصب می کنم بار دوم ۱۵ متر بار سوم هزار متر مربع و همینطور ستم و عادت خود را بیشتر می کنم.
 
وقتی من مرتکب گناه می شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی بینم به کجا می انجامد ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می تواند این پیامدها را ببیند و می‌داند انحرافی که امروز با یک گام یا ۱۰ متر یا هزار متر آغاز می‌شود فردا به صدها و هزاران متر می انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‌شود. ظلم و جور و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام دادن یک عمل تحقق نمی‌یابد. ستم کردن تنها این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست بدهیم بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‌شود و همان گونه که شنیده‌اید کسی که از حق چشم‌پوشی کند و از گفتن آن خاموش بماند شیطانی لال است.
 
کسی که در برابر ستمگر ساکت می ماند و به او اجازه جولان می دهد در حقیقت به نوعی ظلم را تایید و با آن سازش می‌کند و مظلوم را خار می سازد این دو نوع ستم کردن ایجابی و سلبی در حیاط ملت ها وجود دارد هرچند آشکارا به چشم نیاید ولی حوادثی رخ می‌دهد که این حقیقت را آشکار می‌کند به حادثه کربلا و قیام امام حسین علیه السلام این چراغ هدایت برگردیم تا ببینیم چگونه امام حسین راه را روشن کرد تا مردم خود حقیقت را دریابند. می‌دانید که امام حسین و فرزندان و برادران و یاران ایشان به شهادت رسیدند و اهل بیت امام به اسارت رفتند در کربلا زشت ترین جنایت و بزرگترین خیانت رخ داد و شدیدترین ستمی که از دست ستمگر بر می‌آید روا داشته شد ستمی که در کربلا روا داشته شد با هیچ ستمی مقایسه شدنی نیست ولی جای این سوال است که چه کسی این مشکل را پدید آورد چه کسی ستم کرد. در این حادثه یک نفر فرمان داد که یزید بود یک نفر امیر بود یعنی ابن زیاد یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمر بن سعد بود گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیم در کشتن امام حسین علیه السلام دخالت کردند که شمر و یاران او و سپاه حاضر در کربلا بودند. سوال این است اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمر بن سعد بودند آیا امام حسین با آن شکل دردناک به شهادت می رسید؟ اگر افراد سپاه دشمن ۲۰ و ۵۰ نفر بودند آیا می توانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی کنند؟ به فرمان فرمانده و اجرای مجریان و تایید تایید کنندگان و سکوت خاموشان یعنی می‌توانیم بگوییم آن امت همگی با قول و فعل و سکوت و خوشنودی و فرمانبری خود در کشتن امام حسین علیه السلام اجماع کردند.

همگی در رقم زدن واقعه کربلا توافق داشتند جز اندکی از آنان. این حقیقت چه زمانی برای مردم آشکار شد پس از رخ دادن آن واقعه. در آن زمان کوفه از بزرگ ترین پایتخت های جهان اسلام بود. جمعیت کوفه چند نفر بود صدها هزار نفر. هر یک از آنان باید با خود فکر می‌کرد که اگر او ساکت نمی‌ماند و به یاری حسین علیه السلام می شتافت حسین علیه السلام کشته نمی شد زیرا یک مجموعه مرکب از افراد است و همانگونه که در یک شب ۳۰ نفر به سپاه امام حسین علیه السلام پیوستند اگر هزار نفر ۴ هزار نفر ۵ هزار نفر جمع می‌شدند و به امام حسین علیه السلام می پیوستند این فاجعه پیش نمی آمد؛ بنابراین امام حسین علیه السلام با شهادت خود در واقع ذره بینی در برابر چشمان مردم قرارداد و آنان را از مسئولیت و نتیجه کارهایشان آگاه کرد که امروز شما سکوت می کنید یا در همی می گیرید یا در خانه می نشینید یا فرزند خود را از ترس کشته شدن به خانه باز می گردانید. پیامد این کارها چیست پیامد این کارها در نهایت کشته شدن امام حسین علیه السلام است.

امام حسین علیه السلام کشته شد ولی کشته شدن او یک باره و ناگهانی اتفاق نیفتاد بلکه نتیجه سلسله حوادثی بود که پس از رسول خدا و با روی کار آمدن معاویه آغاز شد و به شهادت حسین بن علی علیه السلام انجامید انحرافی که ابتدا پدید آمد جزئی بود سکوت یا ترس یا گرفتن دینار و درهم گرفتن ۱۰ یا ۱۵ لیره یا چند متر زمین. جنایت اینگونه آغاز شد و کم کم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسید که به کشته شدن پسر دختر رسول خدا انجامید آن هم به شکلی فجیع و دردناک و هیچ کس دم بر نیاورد همه ساکت ماندند حسین علیه السلام از حقیقت پرده برداشت یعنی به مردم گفت ای کسی که به اندازه سرسوزن به مردم ستم می کنی تو در مسیری حرکت می‌کنی که پیامد آن ستم کردن به زندگی و آبرو و دین همه مردم است. ای کسی که یک قدم از مسیر حق منحرف شده ای به جای خواهی رسید که به کشتن پسر دختر پیامبر راضی خواهی شد و یا در آن شرکت خواهی کرد. ای کسی که به آنچه در برابر تو رخ می‌دهد بی اعتنایی و نسبت به حقی که در برابر تو پایمال می‌شود ساکت می مانی در آینده به آبرو و جان مردم تعرض می‌شود و ریختن خون دیگران جایز شمرده می‌شود و تو یا به آن خشنودی یا در آن نقش داری یا در برابر آن ساکت می مانی هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد و هیچ راه میانه ای در کار نیست یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راه‌های گمراهی و چه بسیارند راه‌های گمراهی. کسی که در مجلس امام حسین شرکت می کند در یک لحظه فکر کند و بسیاری از ما با خود فکر کرده ایم که کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیمی می رسیدیم. بسیاری از ما می‌گوییم اگر ما در کربلا بودیم بی گمان حسین را یاری می کردیم آیا معنای حضور شما در این مراسم این نیست که اگر ما در کربلا بودیم حسین را یاری می کردیم ولی بین خود و خدای خود اگر خواستید درباره کسانی که امام حسین علیه السلام را در کربلا کشتند داوری کنید باید به اوضاع و احوال حاکم بر آن جماعت که آنان را به این وضع کشاند توجه کنید. گناه آن امت در کشتن امام حسین علیه السلام تنها در این نبود که برخی از آنان به کربلا رفتند و تیر انداختند و شمشیر زدند و سنگ پرتاب کردند یا در کشتن امام مشارکت کردند نه. تنها این افراد گناهکار و مسئول نبودند بلکه مادری که در کوفه یا در مسیر کوفه تا کربلا فهمید حسین علیه السلام قیام کرده است ولی فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نیفتند آن مادر باید بداند که فتنه خواهد رسید و او نیز در کشتن حسین علیه السلام شریک است باید بر حذر باشیم.

 

مواردی از بهره گیری امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق

قدردانی از معلم
جعفر، یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمی به نام «عبدالرحمان سلمی » در مدینه آموزش می دید . روزی معلم سوره حمد را به کودک آموخت . وقتی که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وی تجلیل کرده و بعنوان قدردانی، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد . هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش می کنید؟ ! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه; کجا این بخشش [من] با اعطای او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] می تواند برابر باشد؟ !» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:

اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روی آورد، قبل از آنکه از دستت برود، همه آن را به مردم ببخش .»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
«نه بخشش، آن را - هرگاه روی آورد - از بین می برد و نه بخل، آن را - هرگاه پشت کند - نگه می دارد .»

تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از سفرهایش راه را گم کرد . اتفاقا شب با چوپانی برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایی کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد .
حضرت مجتبی علیه السلام هنگام خداحافظی به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتی خود می روم و بعد به مدینه بر می گردم .

سپس، وقتی را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبی علیه السلام برسد . چوپان که از غلامان یکی از اهالی مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بنده ای هستم که فلان شب میهمان من بودی و وعده دادی تا در این ساعت خدمت شما برسم .

امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبی علیه السلام در آن شب پذیرایی کرده است . به این جهت از او پرسید: ای غلام! تو برده چه کسی هستی؟ او نام یکی از اهالی مدینه را برد . امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس .

امام حسین علیه السلام مولای او را طلبید و از وی درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وی بفروشد . وقتی که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید .

آن حضرت موقع خداحافظی به غلام گفت: «ان الذی بات عندک اخی و قد کافاتک بفعلک معه; کسی که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود . اکنون به پاس [قدردانی از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم .
 

 

 

 آزادی کنیز


انس بن مالک می گوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی از آن حضرت شاخه گلی را به حضرتش تقدیم کرد . امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انت حرة لوجه الله; تو در راه خدا آزادی!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ ! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها» ;  «هرگاه به شما تحیتی گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید .» و سپس فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن اوست .
 

تجلیل از یک آزاده


نام نیک موجب می شود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند . به این وسیله شخصیت او تقویت شده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش می یابد . به این جهت، نام نیک برای صاحب نام فرح انگیز و نشاط آور می باشد .

والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیت خاصی داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل می آورند . زمانی که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگی به روی زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وی آمد .

آن حضرت در حالی که با دستهای مبارک خود، صورت او را نوازش می داد و خاک و خون از چهره اش پاک می کرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انت حر کما سمیت فی الدنیا و الآخرة; به به! [احسنت] به تو ای حر! تو آزاد مردی چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدی .»

سپس با تجلیل از مادر وی اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فی الدنیا و سعید فی الآخرة; به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است . به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود .»

سخنان عزت آفرین


امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعی می کرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتی در یاری به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان می اندیشید، در گفتارهای راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیای کرامت انسانی و عزت افراد اهتمام خاصی داشت . این نوشتار را با سخنی حکیمانه از آن گرامی که حاکی از عزت نفس و روح تسلیم ناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان می باشد به پایان می بریم .

چنانکه می دانیم، گروهی از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگی زودگذر دنیا برای همیشه عزت و کرامت خویش را فدا می کنند، اما حسین بن علی علیهما السلام در این مورد می فرماید:

«الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابی الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام; ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکی از دو راه مجبور کرده است; بین مرگ [با عزت] و [زندگی با] ذلت . اما هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهای پاک و غیرتمندان بر ما نمی پسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم . 
 
 

 


 آیا اطلاق کلمه ثارالله ریشه قرآنی دارد؟


رای ثارالله معانی و وجوه مختلفی ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را می طلبد و در مجموع به این معناست که خداوند، ولیّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب می کند؛ زیرا ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و مقابله با خداوند است. به طور کلی از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام «آل الله» هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خونِ متعلق به خداوند است.

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است؛ اما می توان آن را با آیات قرآنی این گونه توجیه نمود. خداوند می فرماید: مَن قُتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».

هر کسی (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیای دم او، حق خون خواهی دارند و از آن جا که اهل بیت علیهم السلام ـ به ویژه امام حسین علیه السلام ـ مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده اند و جان به جان آفرین تسلیم کرده اند، در واقع «ولیّ دم» و خونخواه آنان، خود خداوند است.

بنابراین «ثارالله» به این معناست که خون بهای امام حسین علیه السلام، متعلق به خداست و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله خدا می ماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد.

اگر ثار به معنای خون باشد، قطعاً مراد از ثارالله، معنای حقیقی نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است؛ چون مسلّم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد. پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنی، همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقشی حیاتی است، وجود مقدس امام حسین علیه السلام نسبت به دین خدا نیز چنین نقشی دارد و احیای اسلام با نهضت عاشورا بوده است.

شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانی مستند به روایات نیز به نتیجه ای نورانی دست یافت. از امام علی علیه السلام نیز به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر صلی الله علیه وآله

روایت شده است که خداوند فرمود:
«ما تحبّب الیّ عبدی بشی ء احبّ الیّ مما افترضته علیه و انه لیتحبّب الیّ بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی احببته و اذا سألتنی اعطیته؛5

بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از واجبات، نزد من اظهار دوستی نمی کند و همانا او با نوافل نیز به سوی من اظهار دوستی می کند. آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او می شوم که با آن می شنود و دیده او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن ضربه می زند و پای او می شوم که با آن راه می رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا می کنم».

از این روایت، به خوبی آشکار می شود که اولیای خداوند، «خلیفه» او بر روی زمین و مظهر افعال الهی اند. خداوند جسم نیست؛ اما آن چه را که اراده می کند انجام بدهد، از طریق دست اولیای خود به ظهور می رساند و کمکی را که می خواهد به سوی بنده ای بفرستد، با پای اولیای خود می رساند و خونی را که می خواهد از سوی خود برای احیای دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیای خودش ظاهر می سازد.

از این رو، همان طور که دست امام علی علیه السلام دست قدرت خدا و یدالله است، خون امام حسین علیه السلام نیز خون خدا و ثارالله است.

از این رو، در زیارت عاشورا می خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابنَ ثاره و الوِتر المَوتور؛ سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو ای یگانه دوران»! همان گونه که مرحوم ابن قولویه در زیارت هفدهم و بیست و سوم امام حسین علیه السلام، این فقره را نقل می کند: «و انّک ثارالله فی الارض و الدم الذی لا یُدرک ترته احدٌ من اهل الارض و لا یُدرکه الا الله وحده».

همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقشی حیاتی است و بود و نبودش، مرگ و زندگی او را رقم می زند، وجود مقدس امام علی و امام حسین علیه السلام نزد خدا و در دین او چنین نقشی دارند که اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین علیه السلام نبود، اسلام و تشیع نبود.

آری، تا یاد و نام سیدالشهدا علیه السلام زنده و بر سر زبان هاست، تا عشق حسین علیه السلام در دل ها می تپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسان ها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلندای آسمان ها و زمین طنین انداز است، نام و یاد خدا زنده و پایدار است؛ چون او همه هستی خود را در راه خدا انفاق و ایثار کرد؛ سیمای ننگین ریاکاران و تحریف گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوی و علوی را بر مردم نمایاند. خون او، شرافت ثارالله را به خود اختصاص داد.

شبکه اطلاع رسانی راه دانا/

انتهای پیام/

 

    پربازدیدترین ها